محله پونک تهران، نزدیک امامزاده عینعلی و زینعلی در طبقه پنجم یک ساختمان مسکونی منتظر ما بودند. قرار بر دیدار حجتالاسلام والمسلمین حاجیصادقی، نماینده ولیفقیه در سپاه با خانواده شهید سردار حاج حسین صفری بود و ما هم برای پوشش خبری این دیدار رفته بودیم. همراهکنندگان حاج آقای حاجیصادقی، معاون نیروی انسانی نمایندگی سردار نقیزاده و مسئول ایثارگران بودند؛ اما سردار صفری که اکنون دیگر مفتخر به صفت شهید شده، همان حاجحسین صفری خودمان است که سالها به عنوان پاسخگوترین مسئول با صبح صادق همراه بود و از این جهت بارها با ایشان مراوده داشتیم و صمیمی بودیم و خبر شهادتش برایمان خیلی حزن و سرور داشت؛ حزن از دست دادن چنین مردی و سرور به فوز عظیم رسیدن او بعد از چهل سال دست و پنجه نرم کردن با این حجم بالای مجروحیت. حاج حسین چهل سال بعد از مجروحیتش و پس از سالها زحمت و تلاش برای خانواده ایثارگران سپاه و بسیج با لقاءالله آرام گرفت. از بدن او شاید تنها دستهایش سالم مانده بود، اما در مواجهه با هر فردی ضمن اینکه روحیه خیلی زیادی به افراد میداد، خیلیها باورشان نمیشد که حاج حسین علاوه بر قطع نخاع نابینا هم هست.حدود یک سال قبل از شهادتش بود که در دفترش مهمان او شدم تا برایمان از کارها و خاطراتش بگوید و خیلی جلسه خوبی شد.
اما بازگردیم به ماجرای دیدار. با ورود به منزل شهید با خانواده ایشان مواجه شدیم. داماد، همسر و دختران شهید به همراه نوه ایشان میزبان ما شدند.
حاج آقای حاجیصادقی از صفای باطنی حاج حسین صفری میگفت و از جلسات خصوصی که با هم داشتند، از پیگیریهای شهید برای خانواده ایثارگران و زحمتها و مرارتهایی که در این مسیر با وجود حجم زیاد مجروحیت میکشید.
ایشان برخی نکات از جلسات خصوصی با شهید صفری را گفت و در این میان آقای فرجی یادی هم از افسر همراه و یار و مددکار همیشگی حاج حسین کرد. داماد شهید گفت که آقای فرجی زمانی که در ستاد فرماندهی کل سپاه سرباز بود با حاجی آشنا شد و بعد از مدتی شد نفر همراه حاجی و بعد نیروی رسمی سپاه و تا دقایق آخر هم یار و همراه حاجی و مرید ایشان بود، الان هم که به ما سر میزند، میگوید اصلاً باورم نمیشود حاجی رفته و پس از شهادت حاجی حالش خیلی خوب
نیست.
حاج آقا از داماد شهید درباره وضعیت کاری ایشان سؤال میکند و او هم پاسخ میدهد که در دانشگاه بقیهالله در کمیسیون پزشکی مشغول است و اتفاقا حاج آقا هم میگوید پس کار شما با شهید ارتباط داشته، که داماد شهید صفری میگوید ارتباط داشت ولی این طور نبود که حاجی از من بخواهد کاری برای کسی در کمیسیونها انجام دهم، البته من خیلی جاها به کسانی که مشکلی داشتند و به کمیسیون مراجعه میکردند، از روی هفتهنامه صبح صادق شماره دفتر حاجی را میدادم و چندین نفر را هم در کمیسیونها دیدم که به همین شماره تماس استناد میکردند و میگفتند از دفتر حاجی مشاوره گرفتهاند.
اینجا بود که نماینده ولی فقیه در سپاه گفت حاج حسین صفری ذهن خیلی قوی و حافظه خوبی داشت، به من میگفت من واو به واو قوانین را حفظ هستم و دایرةالمعارف قوانین ایثارگری هستم. همینجا بود که من هم در تأیید حاج آقا گفتم در مواجهه با ایشان وقتی که میخواستند پاسخ درخواستها و مشاوره به پیامکهای ارسالی ایثارگران به هفتهنامه را بدهند، وقتی متن تنظیم شده نهایی را تلفنی برایشان میخواندم، اگر یک نقطه یا واو در متن جابهجا میشد، میگفت که این را درست کنید.
از همین جا وارد بحث شدم و مهمترین نکته خانوادگی حاج حسین صفری را در جلسه حضوری که در دفترش داشتم گوشزد کردم. آنجا حاج حسین در همه فرازهای زندگی خصوصی جانبازیاش روی ایثار و زحمات همسرش تأکید داشت و به نظرم این جلسه جای بیان این مسئله بود.
حاج آقا هم بعد از این نکته و تأیید این مطلب از همسر شهید خواست که درباره حاج حسین صفری بگوید.
همسر مکرمه شهید چند نکته گفتند که همه جای تأمل داشت. زندگی مشترک ایشان با حاج حسین صفری دقیقا چند ماه بعد از مجروحیت شهید در سال ۶۰ شروع شد. حاج آقا با کمی تعجب گفتند که پس بعد از مجروحیت ازدواج کردید و همسر شهید ادامه داد، من فرهنگی بودم و آن زمان برای کارهای امدادگری به جبهه میرفتم. یک شب در عقبه جبهه در استان ایلام که با خواهران جمع بودیم، مجلهای را دیدم که ماجرای یک جانباز را در چند صفحه بیان کرده بود که ظاهراً این جانباز به سبب مجروحیتش مجبور شده بود از همسرش جدا شود. خیلی ناراحت شدم؛ از همانجا تصمیم گرفتم و با خدا عهد کردم با یک جانباز ازدواج کنم. در ذهنم بود که نهایت جانبازی قطع نخاع است؛ ولی وقتی شهید صفری برای خواستگاری آمد و برادر خودم و برادر ایشان با تلاش زیاد ایشان را با ویلچر به منزل آوردند و من با ایشان مواجه شدم و نابینایی ایشان را هم دیدم، اولش مردد شدم؛ اما بعد دیدم همه اینها آزمون الهی است و خدا دارد میبیند که من بر عهدم هستم یا نه و پذیرفتم که خدا را شکر میکنم سالها با حاج حسین دمخور بودم.
حاج آقا اینجا پرسید، یعنی حاج حسین اصلاً شما را ندید و بعد از مجروحیت و نابینایی با ایشان ازدواج کردید؟ همسر شهید تأیید کرد و ادامه داد البته زندگی با شرایط و امکانات آن سالها، آن هم با یک جانباز ویلچری که نابیناست، خیلی سخت و دشوار بود، خانه آب لولهکشی نداشت و باید میرفتیم از تانکر آب میآوردیم. همه آن سالها با سختیهای فراوان گذشت اما شیرین بود.
ثمره زندگی حاج حسین صفری هم سه دختر است که همگی تحصیلات عالی دارند.
یکی از دختران حاج حسین صفری که ظاهراً دختر کوچکتر ایشان است، در این میان با صدایی که معلوم است همزمان با شنیدن این روایتها دارد برای پدر گریه میکند میگوید، پدرم خیلی هوای ما را داشت، خیلی زحمت میکشید، با آن حجم مجروحیت و جانبازی یاد ندارم که بیشتر از سه چهار ساعت بخوابد، نیمه شب بلند میشد و تا اذان صبح نماز شب میخواند و راز و نیاز داشت و بعد از نماز صبح هم کارش را شروع میکرد. خیلی دغدغه ایثارگران و خانوادههای آنها را داشت، گاهی اوقات مثلاً یک و نیم نیمه شب فردی زنگ میزد و با بابا درباره مشکلاتش صحبت میکرد.
اصلا ما اجازه نداشتیم از شرایط و موقعیت بابا استفاده کنیم و باید خودمان با تلاش خودمان رشد میکردیم.
همسر شهید هم در ادامه گفت حاجی خیلی پیگیر کار شهدا و خانواده شهدا و جانبازان بود و همه دغدغهاش این بود.
نماینده ولی فقیه در سپاه هم ضمن تأیید این مسئله با تأکید بر اینکه خدمت به خلق از پر اجرترین کارهاست که در روایت خیلی بر آن تأکید شده و حضرت آقا هم در اینباره بسیار سخن گفتهاند، گفت، از نگاه من شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید حاج حسین صفری در این مسیر با همه وجود خیلی تلاش کردند.
حاج آقا با اشاره به تلاش شهید صفری برای زنده کردن ردیفهای بودجه مربوط به ایثارگران و ماجرای حضور حاج حسین و چند جانباز ویلچری دیگر در سازمان برنامه و بودجه و بعد گرفتن حکم مشاور رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور و بلافاصله احیای ردیفهای بودجه مربوط به عزیزان ایثارگر که خود یک جهاد بزرگ بود، گفت این باقیاتالصالحات حاج حسین بود که علاوه بر مجاهدتهای چهل ساله و خدمت به خلق، همیشه در ذهن جامعه ایثارگران باقی خواهد ماند. اینکه چند هزار میلیارد طلب معوقه ایثارگران را زنده کند خیلی حرف است، آن هم در شرایطی که دولت قبل با آن تفکرات خاص خود مستقر بود.
بعد از این حرفها همسر شهید گفت، متأسفانه در کشور ما کار رسانهای و فرهنگی در خصوص جانبازان نشده است. من در مواجهه با خیلی از دختران جوان و نوجوان متوجه شدهام این عزیزان اصلاً درک درستی نسبت به جانبازان و خانوادههای آنها ندارند و واقعاً کار فرهنگی لازم است. حالا حاج قاسم سلیمانی که منحصر بهفرد بود و حتی قبل از شهادتش خوب شناخته شد و شهادتش هم موجب شد بهتر شناخته شود و شاید هنوز حق او ادا نشده است. نماینده ولیفقیه در سپاه همینجا گفت حضرت آقا هم بعد از شهادت حاج قاسم فرمایشی دارند که به مضمون میگویند من هم هنوز حاج قاسم را خوب نشناختهام؛ الان که ایشان شهید شده، تازه دارم ابعاد جدیدی از زندگی حاج قاسم را متوجه میشوم.
وقتی فرماندهان جمع بودیم، آقا قبل از سخنرانی، میگشتند دنبال حاج قاسم و ایشان را در بغل میگرفتند و میبوسیدند؛ با هیچ کس اینطور نبودند و واقعاً علاقه وافری به حاج قاسم داشتند.
حاج حسین صفری هم یکی از این افراد خاص بود.
بحث شرفیابی شهید حاج حسین صفری محضر حضرت آقا شد که همسرشان گفت، حاج حسین چند نوبت خدمت آقا رسیدند؛ اما دفعه آخر که قرار شد من هم ایشان را همراهی کنم، نشد. یک آرزو در دل دارم و آن، اینکه خدمت حضرت آقا برسم که همینجا نماینده ولی فقیه در سپاه قول پیگیری دیدار خانواده شهید با حضرت آقا را بلافاصله پس از عادی شدن وضعیت کرونا داد.
و اما نکته آخر که همسر، دختران و داماد شهید صفری روی آن تأکید کردند، این بود که حاج حسین صفری هیچگاه و هیچ زمانی برای خودش و اطرافیانش هیچ امتیاز یا موضوعی را پیگیری نکرد و میگفت اگر برای خودم یا شما چیزی را پیگیری کنم، دهانم بسته میشود و دیگر نمیتوانم مطالبهگر باشم و کار ایثارگران را به خوبی پیگیری کنم.
چهل سال همراهی با شهید زنده!
گزارش خبرنگار صبح صادق از دیدار صمیمانه نماینده ولی فقیه در سپاه با خانواده سردار شهیدحسین صفری