مسکو چگونه پس از فروپاشی شوروی توسعه یافت؟
روسیه پس از فروپاشی شوروی به لحاظ اقتصادی و سیاسی، دچار یک وضعیت فروپاشیده شد و عملاً اقتصاد روسیه حداقل در یک دهه پس از فروپاشی شوروی، با یک وضعیت کاملاً به هم ریخته مواجه شد. در آن تغییر سیستم از یک نظام برنامهریزی متمرکز به اقتصاد باز، پیچیدگیها و شرایط خاصی داشت که مردم روسیه در دهه 90 حداقل از این نظر، تجربه سختی را پشت سر گذاشتند؛ تورم شدید، افزایش قیمتها و خصوصیسازیهایی که در خیلی از زمینهها باعث از بین رفتن صنعت روسیه شد و از طرف دیگر نوع صنایعی که در زمان شوروی در روسیه وجود داشت، صنایعی نبود که قابل رقابت با صنایع غربی باشد که بعد از باز شدن درها این رقابت بین آنها ایجاد شده بود. علاوه بر اینها روسیه در دهه 90 با چالشهای سیاسی که مهمترین آنها، بحث چچن، سیاست خارجی، گسترش ناتو و گسترش کشور در اتحادیه اروپا بود، مواجه بود. بعد از روی کار آمدن آقای پوتین در سال 2000 به تدریج روسیه توانست هم مشکلات سیاسی خود را کاهش دهد و هم اینکه به لحاظ اقتصادی توانست ثبات را در صحنه اقتصادی ایجاد کند. بحث عمده این ثبات اقتصادی و روند رو به رشد که به تدریج از سال 2000 در روسیه شروع شد، به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، ناشی از افزایش قیمت نفت و نوع بازیای بود که آقای پوتین با عنصر انرژی در بازارهای جهانی انجام داد. وی عملاً توانست از ابزار مهمی که روسیه در اختیار داشت، به خوبی استفاده کند، برای اینکه بتواند روسیه را هم به لحاظ سیاسی به صحنه قدرت جهانی برگرداند و هم اینکه بتواند تحرکی در اقتصاد روسیه از این طریق ایجاد کند و پولها را به اقتصاد روسیه تزریق کند و روند رو به افول اقتصاد روسیه را به روند رو به صعود تبدیل کند. شاید از دیدگاه خیلی از تحلیلگران مهمترین عاملی که سبب شد روسیه بتواند اقتصاد خود را بازسازی کند، بحث فروش نفت بود، البته زیرساختهای اقتصادی روسیه، میتوانستند بعد از یک تجربه تلخ مجددا خود را احیا کنند؛ در نتیجه سرمایهگذاریهایی که بعضی از شرکتهای غربی در روسیه انجام دادند و همینطور تلاشی که خود روسها برای احیای موقعیت خود کردند، همگی موجب شد تا حداقل تا سال 2014 یک روند رو به رشد در اقتصاد روسیه وجود داشته باشد؛ هر چند روسیه برنامهریزی کرده بود حداقل تا سال 2020 به ششمین اقتصاد جهان تبدیل شود، اما در نتیجه مسائلی که بعد از بحران اوکراین برای روسیه پیش آمد، این اتفاق حاصل نشد و روسها هنوز نتوانستهاند به این موقعیت خود دست پیدا کنند؛ اما حتما تمام تلاش خود را برای رسیدن به این هدف خواهند کرد. در حال حاضر پس از چند سال توانستهاند این روند منفی رشد اقتصادی را به روند مثبت برسانند و اگر بحث اوکراین نبود، شاید روسها تاکنون به این هدف دست پیدا کرده بودند؛ اما روسیه در حوزههای دیگر مانند فروش تسلیحات، توانسته است خود را بازیابی کند و به عنوان دومین فروشنده تسلیحات در جهان جایگاه خود را به دست بیاورد. روسیه سعی کرد درهای اقتصاد خود را به روی شرکتهای غربی باز کند، اما این اتفاق سبب نشد که فناوری و سرمایه غربی بسیاری وارد روسیه شود، به دلیل همان اختلافاتی که در روابط روسیه قبل وجود داشت؛ از طرف دیگر بسیاری از شرکتهای غربی توانستند با خریدن زیرساختهای صنعتی که در روسیه وجود داشت، امکان خوبی برای حضور در بازار روسیه پیدا کنند، ضمن اینکه به هر حال بازار روسیه به لحاظ مصرفی خیلی نیازمند کالاهای مصرفی بود که شاید بسیاری از شرکتهای غربی میتوانستند آنها را تولید کنند. شاید بتوان گفت عملا روسیه برای مدتی حتی به بازار کالاهای مصرفی غرب تبدیل شد، ولی بعد از تنشهایی که بین روسیه و غرب ایجاد شد به ویژه در بحث اوکراین، خیلی از این شرکتها از روسیه خارج شدند. یک بعد دیگر در بحث حضور شرکتهای غربی در روسیه، بیشتر به مسائل انرژی برمیگردد که غربیها سهام بعضی از شرکتهای نفتی روسیه را خریدند. نکته قابل ذکر درباره اثرات منفی این تحولات اقتصادی روسیه میتوان به ایجاد طبقه الیگارشمی در روسیه اشاره کرد؛ این طبقه ثروتمندان جدیدی بودند که بعد از فروپاشی شوروری توانستند قدرت اقتصادی بسیاری در روسیه پیدا کنند و برای مدتی نقش اصلی را در اقتصاد روسیه داشتند؛ هر چند آقای پوتین در این سالها تلاش کرده است نقش و قدرت اینها را در اقتصاد و سیاست روسیه محدود کند، اما شاهد یک الیگارشمی جدید وابسته به دولت در روسیه در این سالها بودهایم.
دو شاخصه الگوی توسعه روسیه
1- انرژی در خدمت صنعت
سه سده از زمان پتر کبیر، یعنی دورانیـ که روسیه برای نخستین بار در مسیر قدرتمندی در دوران جدید افتاده و توسعه اقتصادی را به سبک و روش غرب جدید، یعنی اروپای پس از رنسانس انتخاب کرده و دستاوردهای بسیاری نیز داشته استـ میگذرد. البته مسکو در این مسیر با فراز و نشیبهای زیادی روبهرو شده است. وضعیت روسیه در مقاطعی مانند سالهای اواسط قرن 19 میلادی و پس از جنگهای کریمه یا اواخر قرن 20 در سالهای 1980 تا 1990، حتی تا مرز فاجعه هم پیش رفته است. از زمان فروپاشی شوروی، روسها در سالهای 1991 تا 2000 با اقتصاد ناکارآمد و شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بسیار در هم ریختهای گریبانگیر بودند که آنها را تا مرز فروپاشی دوباره پیش برد؛ اما از سال 2000 و با روی کار آمدن «ولادیمیر پوتین»، وضعیت اقتصادی روسیه بهبود یافت و مسکو شرایط بهتری را تجربه کرد. خدمات اجتماعی که برای یک دهه وجود نداشت، بار دیگر از سر گرفته شد و امنیت ملی و اعتبار بینالمللی کشور فراهم آمد. با وجود تداوم این اوضاع، از سالهای 2010 به تدریج شرایط اقتصادی روسیه با مشکلاتی مواجه شد؛ این موضوع به ویژه بعد از بحران اوکراین در سال 2014 و تحریمهای غرب علیه روسیه و کاهش درآمدهای نفتی، بار دیگر وضعیت اقتصادی روسیه را وخیم کرد و در حال حاضر هم اوضاع اقتصادی روسیه چندان تعریفی ندارد. البته با همه اینها و کاهش پنجاه درصدی قدرت اقتصادی روسیه، هرگز نباید روسیه را مانند سالهای 1985 تا 1999 تصور کرد،چراکه وضعیت جدید بسیار بهتر از آن دوره است.
با این بررسی کوتاه میتوان دورههای رشد، رونق و توسعه اقتصادی روسیه را در اوایل سده 18، یعنی اصلاحات پتر کبیر دانست، سپس نیمه اول قرن 19 و به نوعی در اواخر قرن 19 میلادی که مجدد یک رونق و توسعه اقتصادی در روسیه ایجاد شد تا دوره استالین که یک توسعه صنعتی و اقتصادی جدی در سالهای1930 تا 1950 به وجود آمد و بعد از آن تا سالهای دهه 1960 و 1970 میلادی ادامه یافت و سپس به تدریج اوضاع بدتر میشود. در دهه 1980 به قدری اوضاع بد میشود که گورباچف درصدد اصلاحات بر آمد؛ ولی افاقهای نکرد و فروپاشید.
با وجود اینکه روسیه در سه سده اخیر یک قدرت بزرگ جهانی و در دوره شوروی یکی از دو ابرقدرت جهان بوده، اما این لزوما به معنای توسعهیافتگی یا نوسازی موفق در این سرزمین نیست که دلیل آن هم دورههای پر مخاطره و رفتن تا مرز فروپاشی است. دورههای رشد و توسعه روسیه نیز عمدتاً وامدار یک مدل توسعه تقلیدی و توسعه غربی و نیز یک مدل سوسیالیستی بوده است. روسیه هرگز با تحقق مدل بومی توسعه مواجه نبوده است، اگرچه درباره این موضوع مدعیان و دیدگاههایی وجود دارد، اما هرگز در عرصه عمل در روسیه، چیزی به اسم توسعه بومی یا توسعهای که به نوعی بتوان آن را غیر غربی دانست، وجود نداشته است؛ به همین دلیل همیشه این کشور آسیبپذیر بوده و دستخوش مشکل شده و حتی مدل کمونیستی هم یک مدل غربی بوده است. در عین حال، چه در تجربه مدل غربی و چه کمونیستی در روسیه، عنصر دولت قدرتمند برای روسها بسیار مهم بوده است. شاید این عنصر دولت قدرتمند و مدلهای توسعهای به وسیله دولت و در نتیجه متمرکز بر صنایع سنگین مهمترین ویژگی بومی در توسعه روسیه بوده و از قضا همین نیز بزرگترین تناقض را برای توسعه در این کشور ایجاد کرده که من با عنوان «تراژدی نوسازی روسیه» از آن یاد کردهام، چراکه به دلیل نوسازی و توسعه روسی هرگز نتوانسته عمق و ژرفای اجتماعی پیدا کند. به دلیل وضعیت خاص جغرافیایی و تاریخی تکوین ملت و دولت روسی، همواره جامعه روس به یک دولت مقتدر و متمرکز نیازمند بوده و تمرکز قدرت دولت و اقتدار تام آن به نوبه خود، بسترهایی را فراهم کرده که در نتیجه آن، توسعه در روسیه بیشتر از طریق دولت و اغلب به شکل اقتصادی و صنعتی بوده و به افزایش قدرت و اقتدار دولت و در نهایت تضعیف نوسازی سیاسی و سطحی ماندن نوسازی اقتصادی انجامیده است. این موضوع مسئلۀ نوسازی و اصلاحات روسیه را به شکل یک تراژدی درآورده و همچون معمایی حلنشده باقی گذارده است؛ به گونهای که شرایط محیطی، همواره وجود دولت قدرتمندی را ضروری کرده است، دولت قدرتمند روسی نیز که به دلیل تهدیدهای محیطی داخلی و خارجی، نیازمند نوسازی و توسعه بوده، اغلب خود متکفل این امر میشود، اما با وجود موفقیت اولیه، از تداوم آن در رقابت جهانی ناکام میماند.
آنچه حتی امروزه نیز روسیه در اثر تحریم غرب، با آن دست به گریبان است، بهخوبی چنین مشکلی را نشان میدهد. آسیبپذیریهای اقتصادی روسیه در برابر این تحریمها، در پایه و بنیاد، ناشی از ژرف نیافتگی فناوری و نبود نقش مؤثر بخش خصوصی و به بیان بهتر نبود ریشههای اجتماعی نوآوری، ابداع و خلاقیت است و وجود دولت قدرتمند در همۀ حوزهها و از جمله در حوزۀ اقتصادی، امکان پرورش اجتماعی دانش فنی را محدود کرده است. مادامیکه دولت به اقتباس فناوری از غرب روی بیاورد، درحالیکه بخش خصوصی قدرتمندی وجود ندارد که در سطح ملی، فناوریها را رقابتپذیر و از این طریق، قدرت رقابت بینالمللی را کسب کند، امکان فراتر رفتن از فناوری اقتباسی وجود ندارد و هر پیشرفتی به گسترش ظرفیتهای موجود در درون همان پارادایم یا موج فناوری محدود باقی میماند.
ویژگی مهم روسیه در موضوع توسعه و نوسازی و رویارویی با مسئلۀ غرب آن است که در شمار نخستین سرزمینهایی به شمار میآید که از نظر جغرافیایی و تاریخی در معرض آثار و نتایج این پدیده بوده و با وجود این، برخلاف ملتهایی چون هند، چین، ژاپن و سایر ممالک، نتوانست تکلیف خود را روشن کند و در نتیجۀ این وضعیت است که هنوز هم نه تکلیف نوسازی و غرب روشن شده و نه جامعۀ روسی به اجماعی جدی در این رابطه رسیده است. همچنین، دولت روسیه با یکسری جنگها و شکست در آنها، متوجه اتفاقات جدیدی شد که تا پیش از آن سابقه نداشت. در حقیقت جنگ با برخی دول غربی موجب تحرکبخشی به امر نوسازی، آن هم از بالا، به گونهای فرمایشی، همراه با بسیج منابع و امکانات موجود در جامعه بود.
لذا وقتی در مورد پیشرفت روسیه صحبت میکنیم، باید توجه کنیم دقیقاً تبارشناسی تاریخی آن چه بوده است. در دوره ریاستجمهوری آقای پوتین از سال 2000 تا 2010 روسیه در مقایسه با ده سال قبل از آن، یعنی دهه 1990 میلادی، به لحاظ ثبات سیاسی، اجتماعی و امنیت و هم از جهت رشد اقتصادی دوره مؤثر و مفیدی را تجربه کرده است که عمدتاً تحت تأثیر دو فاکتور، یعنی مدیریت رئیسجمهور روسیه و افزایش درآمدهای نفتی بوده است. در حال حاضر نمیتوان به صورت کلی اقتصاد روسیه را یک اقتصاد توسعه یافته و پررونق دانست که دلایل آن عمدتاً به وابستگی این کشور به صادرات انرژی و اینکه 70 درصد صادرات روسیه، مواد خام و انرژی است، برمیگردد که این کشور را به یک ابرقدرت جهان سومی تبدیل کرده است. طبق آمارهای 2020، روسیه در حوزه نظامی و سیاسی دومین قدرت دنیاست، اما به لحاظ اقتصادی دوازدهمین قدرت دنیاست.
طبیعتا کشورهایی که به دنبال توسعه و پیشرفت هستند، از هر کشوری میتوانند درس بگیرند و تجربههای موفق آنها را کسب کنند و با توجه به تاریخ سه سده اخیر ایران و روسیه، روسیه کشوری بوده که نخستین تلنگرها را بر ذهنیت ایرانیها برای تغییر دنیایشان زده، که به قول عباس میرزا و سفیرانش به پترزبورگ «دگرگونی نظامات عالم» از طرف روسها و آن هم در جنگهای ایران و روس بوده است. بعد از چند قرن که ایران تجربه شکست نداشت و بعد از شکستهایی که ایرانیها در دهههای نخست سده نوزدهم خوردند، برای عباس میرزا چرایی این مسئله پیش آمد؛ به همین دلیل عدهای را به روسیه فرستاد که بعد از بررسی برگردند و گزارش دهند چه اتفاقی افتاده که سربازانی که شیعه مذهب هستند و خدا با آنهاست و با دعا و قرآن از سرزمین خود دفاع میکنند و راهی جبهههای قفقاز میشوند، در مقابل سربازانی که به تعبیر عباس میرزا باورهای دینی درستی ندارند، شکست میخورند. عدهای که برای بررسی رفته بودند، بعد از بازگشت به عباس میرزا گفتند که اعلی حضرت، «نظامات عالم دگرگون گشته» و این سربازی که برای جنگ میآید، فقط به وسیله سلاح و تکنولوژی جدید نمیجنگد، در واقع این مفهوم را رساندند که آنجا امکاناتی مانند مهد کودک که آن زمان باغچه اطفال میگفتند، مدرسه، دانشگاه، سیستم مالیاتی و درمانی و خدماتی و راهداری و تنظیمات نو دارند، در نتیجه پشت این جنگها خبرهایی است و تغییراتی ایجاد شده که ورای فهم ما و سرباز، ارتش و سلاح است.
ما در دورههایی از روسیه درس . برای نمونه در قرن 19 و پس از جنگهای ایران و روس در قفقاز که اشاره کردم و نیز در انقلاب مشروطه که یکی دو سال بعد از انقلاب مشروطه روسیه بود و سپس در زمان اصلاحات دهه 1370 در ایران که بعد از اصلاحات شوروی بود، این تأثیرپذیریها از روسیه وجود داشته است. بنابراین تأثیر روسیه بر اندیشه و عمل ایرانی موضوعی دو سدهای است و طبیعتاً مدیریت اقتصادی امروز روسیه نیز میتواند برای ایران درسهایی داشته باشد. اما همچنان که دولتهایی که تجربیات موفق توسعه داشتهاند، از ژاپن تا مالزی و کره جنوبی و از چین تا هند و ترکیه، همگی از اصول کلان توسعه در جهان و الگوهای بومی بهره گرفتهاند و تجربه موفق هر یک بر دیگری نیز تأثیر گذاشته، طبعا ما هم باید با بهرهگیری از اصول کلان توسعه و پیشرفت که جهانی هستند و درس گرفتن از تجربههای موفق به ویژه دولتهایی که شباهت بیشتری با ما دارند، همانند ترکیه و مالزی، به الگوی بومی خود بیندیشیم. البته تجربه روسیه در سه سده گذشته هم درسهایی دارد که شاید در حال حاضر مدیریت دولت به ویژه در شرایط این سالها و نیز در وضعیت تحریم توانستهاند آثار آن را محدود کنند.
2- نوسازی بنیانهای اقتصادی
زمانی که اتحادیه جماهیر شوروی بر روسیه و اقمارش حاکم بود، عمده سرمایهگذاری روسها روی صنایع نظامی بود و در نهایت در تله آمریکاییها و جنگ ستارگان گرفتار شدند که سبب سقوط اتحاد جماهیر شوروی شد؛ به عبارتی ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی به نوعی موجب فروپاشی اقتصادی اتحادیه جماهیر شوروی شد. در آن دوران شاهد یک جهان تک قطبی بودیم که آمریکاییها توانستند نهایت سود را از آن یک دهه کسب کنند. بعد از آن بحثهای چندجانبهگرایی به وجود آمد و روسها در دهه 90 به مدت ده سال شروع به تلاش و خودسازی کرده و فعالیتهای اقصادی خود را خیلی آرام شروع کردند. در واقع شروع به احیای پیوندهای اقتصادی با کشورهای مشترکالمنافع خود کردند. اگرچه روسها در این دهه در عرصه بینالمللی مقداری فعالیت خود را کم کردند، اما در داخل بنیانهای اقتصادی خود را نوسازی کردند. با آغاز حکمرانی آقای «ولادیمیر پوتین» روسیه عملاً از نظر اقتصادی و سیاسی یک انسجام ویژهای پیدا کرد. پوتین شناخت ویژهای درباره فرهنگ سیاسی روسیه داشت و با این شناخت، یک ثبات نسبی از نظر سیاسی ایجاد کرد و بحث ملیگرایی را در روسها تحریک و نهادینه کرد و ذیل این موضوع، بحثهای اقتصادی روسیه از سال 2000 به بعد، قوام پیدا کرد. با افزایش توان اقتصادی، سرشاخ شدن مجدد روسها با آمریکاییها شروع شد، یعنی با ورود پوتین عملاً دکترین روسها در تقابل با آمریکاییها بود. روسها که تجربه دوران اتحادیه جماهیر شوروی را داشتند، نگاه به داخل را در اولویتهای خود قرار دادند، یعنی تلاش کردند صنایع داخلی مختلفی را که برایشان سودآور بود، توسعه دهند. در صنایع نظامی و فروش تسلیحات به سمت توسعه و به روزرسانی رفتند و در صنایع داخلی و صنایع غذایی سعی کردند بیش از گذشته خودکفا شوند و نیازهای داخلی خود را برآورده کنند و خود را به عنوان یک قدرت هژمون در حوزه انرژی برای اروپا، به اروپا دیکته کردند.
کشورهای اروپایی به بحث گاز و نفت خیلی وابسته هستند؛ خطوط انرژی و انتقال گاز روسیه به اروپا از اوکراین هم عبور میکند و از سال 2000 به این طرف، به صورت اهرم فشاری برای آمریکاییها و اروپاییها استفاده شده است. آمریکاییها عملاً به دنبال اخلال در سیستم انرژی به اروپا هستند و روسها هم از همین حرفها استفاده میکنند، یعنی وقتی اروپاییها در عرصه سیاسی، روسیه را کمی اذیت میکنند، روسها در مقابل آنها، شیر گاز را میبندند و اروپاییها زمینگیر میشوند. هر بار هم میبینیم که وقتی اروپا و روسیه به نقطه برخورد میرسند، اروپاییها با بحران انرژی مواجه میشوند، چون روسها از حکومت رانتی نفت و انرژی فاصله گرفتهاند و متکی به توان داخلی خود هستند و در حوزه اقتصاد هوشمند رفتار میکنند. روسها سرمایهای را که از این طریق به دست میآورند، در کشور خود سرمایهگذاری میکنند و به طور مشخص آوردههای مالی خود را به صورت سرمایهگذاری در داخل میآورند. نکته دیگری که وجود دارد، این است که روسها کالای مصرفی نمیخرند و اگر تولید کالایی در کشورشان مقرون به صرفه نباشد و با بررسی سود و زیان مشخص شود که اگر از خارج از کشور وارد کنند، بیشتر سود میکنند، به این سمت میروند. برای نمونه، روسها میتوانند موبایل تولید کنند، ولی به این سمت نمیروند؛ چراکه برایشان به صرفه نیست و آن را از شرکای تجاری خود میخرند. روسها در صنایع کشاورزی سرمایهگذاری خوبی داشتهاند و ضلع سوم صنایع روسیه، تولید کالاهای کشاورزی به ویژه گندم است. روسیه کشور پهناوری است، اما در مقوله صنایع غذایی به طور مشخص گندم، به صادرکننده تبدیل شده و به دنبال این است که در صنایع غذایی خودکفا باشد، چون بنا به اقتضائات سرزمینی، در گذشته خیلی وابسته بوده، اما الان مدام تلاش میکند که خود، کالاهای مورد نیاز خود را تولید کند یا از کشورهایی وارد کند که برایش ارزانتر تمام میشود. روسیه همچنین مدیریت منابع بسیار خوبی دارد و به همین دلیل تورم در این کشور بسیار پایین است، همچنین خدمات اجتماعی خیلی بالایی دارد؛ برای نمونه روسیه در یک برههای برای سیاست فرزندآوری با بحران زیادی مواجه شده بود. بر همین اساس، دولت سیاستهای مشوقی را برای فرزندآوری اجرا کرد که سیاستهای خیلی خوبی بود و به لحاظ تغذیه و حمایت مالی توانستند سیاست خود را قوام دهند. روسیه صنایع اقتصادی را در کنار و موازات صنایع نظامی توسعه داد؛ به همین دلیل از سال 2000 تا 2020 طی 20 سال، به یک عضو تأثیرگذار در گروه 7 تبدیل شد و این قدرت اقتصادی طی این مدت، موضوعی نیست که نادیده گرفته شود. افزایش درآمد، افزایش رفاه اقتصادی و بهبود خدمات اجتماعی اتفاقاتی است که ذیل توسعه صنایع انرژی به وجود آمده است و به موازات این موضوع، آرامش و کسب مقبولیت در حکومت روسیه بر بستر فرهنگ سیاسی روسیه به شدت مستحکم میشود.
نگاهی به مسیر پیشرفت روسیه در گفتوگوی صبح صادق
با افشین زرگرکارشناس مسائل اوراسیا
توسعه با تکیه بر استقلال سیاسی و قدرت نظامی
روسیه دورههای رکود و صعود مختلفی را تجربه کرده است؛ اما با روی کار آمدن پوتین و با سیاستهایی که اجرا کرد، درآمدهای اقتصادی این کشور افزایش یافت. این کشور از نظر نظامی و استراتژیک در رتبههای برتر جهان قرار دارد؛ همین امر روسیه را به یکی از کشورهای قدرتمند و مستقل تبدیل کرده است که از انرژی غنی خود به منزله ابزاری در مقابل غرب و اروپا استفاده میکند. درباره گذارهای مختلف اقتصادی و نظامی این کشور با دکتر «افشین زرگر» کارشناس روابط بینالملل و مسائل اوراسیا و عضو هیئت علمی دانشگاه گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید:
کشور روسیه با توجه به دورههای رکود و بیثباتی اقتصادیای که داشت، چگونه توانست اقتصاد خود را منسجم کند؟
روسیه در طول دهه 1990 با توجه به فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی و گذار از اقتصاد سوسیالیستی و اقتصاد متمرکز به اقتصاد بازار آزاد و تحولاتی که به تبع این گذار رخ داده بود، از لحاظ اقتصادی از منظرهای مختلف یک کشور کاملاً بیثبات و نابسامان بود. دهه 1990 برای روسیه یک دهه پرخطر به شمار میرفت، چراکه کماکان با مسائل قومی درگیر بوده، همچنین مسئله چچن مطرح بود. روسها در این دوره حتی در تأمین حقوق کارکنان دولت و بازنشستگان مشکل داشتند و ظرفیت خوبی نداشتند، اما از سال 2000 به بعد و زمانی که پوتین به قدرت رسید، سیاستهایی را اتخاذ کرد و محوریت درآمدهای دولت روسیه را بر صادرات مواد خام به ویژه انرژی قرار داد؛ روسیه به عنوان یکی از ابرقدرتهای انرژی در جهان شناخته میشود و در حوزه گاز و نفت در جهان به منزله اولین و دومین کشور شناخته میشود، و با توجه به وسعت روسیه، منابع بیشماری از مواد خام دیگر را دارد و جزء کشورهای غنی شناخته میشود.
پوتین چه اقدامات دیگری در حوزههای مختلف انجام داد؟
اقدام دیگر پوتین، احیا و بازسازی قدرت نظامی روسیه بود. بنابراین یک مؤلفه بحث انرژی و صادرات و فروش مواد خام و مؤلفه دوم، بازسازی قدرت نظامی بود. روسیه در این دوره تسلیحات استراتژیک خود را که در دهه 1990 به نوعی کمتر استفاده میکرد یا کنار گذاشته بود، دوباره وارد صحنه کرد و کوشید از لحاظ موشکی خود را بازسازی کند، تا حدی که امروز توانسته روسیه را به عنوان اولین کشور در دستیابی به موشکهای «هایپر سونیک» معرفی کند. لذا روسها از لحاظ نظامی پیشرفتهای زیادی داشتند و بخش مهمی از درآمدهای روسیه نیز از فروش محصولات و تولیدات نظامی روسیه بوده است. در واقع، میتوان روسیه را جزء دو کشور اول و اصلی در فروش تسلیحات شناخت و معرفی کرد و تسلیحات روسیه در جهان خریداران زیادی دارد. بنابراین قدرت نظامی در دوره پوتین بهبود یافت و وی توانست از این ابزار، در مقابل غرب و جاهایی که میخواست به او فشار وارد یا او را منزوی کند، استفاده کند. این دو پایه قدرت روسیه از لحاظ جایگاه در جهان در طول دو دهه اخیر بوده است. اقدام دیگر پوتین اصلاحات در سطح مدیران روسیه بود و تغییراتی را در سطح مدیریتی انجام داد تا وضعیت روسیه در طول دوران ریاستجمهوری وی و دو دهه اخیر تثبیت پیدا کرد.
با توجه به نکات مطرح شده، آیا میتوان روسیه را با قدرتهای صنعتی دنیا مقایسه کرد؟
با وجود همه نکات گفته شده، به هیچ وجه نمیتوان روسیه را به عنوان یک قدرت اقتصادی قابل مقایسه با دیگر قدرتهای صنعتی دانست؛ با نگاه به آمار و ارقام و 20 کشوری که از لحاظ شاخصهای مختلف اقتصادی معتبر هستند، روسیه در آن قرار نمیگیرد. البته روسیه از لحاظ جیدیپی جزء ده کشور اول است، اما با در نظر گرفتن تمام شاخصهای توسعه، روسها رتبههای پایینتری نسبت به دیگر قدرتهای صنعتی به خود اختصاص میدهد. برای نمونه، رتبه رنکینگ روسیه در شاخصهای توسعه انسانی خیلی پایین و در 52 است که برای روسیه خوب نیست؛ وقتی بحث توسعه مطرح میشود، فقط درآمدهای اقتصادی نیست و دستاوردهای صنعتی، امید به زندگی، ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را نیز شامل میشود، لذا روسیه در ابعاد مختلف نتوانسته خود را به کشورهای پیشرو نزدیک کند. البته آنها کماکان تلاش میکنند در شاخصهای توسعه خود را به کشورهای بالای رنکینگ جهانی برسانند.
با تفاوتی که در تعریف توسعه و پیشرفت وجود دارد، روسیه چگونه و با چه شاخصهایی توانسته طی دهههای اخیر به پیشرفت جهانی برسد؟
روسیه در طول دو دهه اخیر، یعنی از سال 2000 به بعد بر مبنای توانمندیهای خود سعی کرد در مقابل کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده بایستد. روسها به جز اینکه در صحنه نظام بینالملل تأکید داشتند که یک ساختار نظام بینالملل بر مبنای نظام چندقطبی شکل پیدا کند و از این راه بتوانند در کنار دیگر قدرتهای بزرگ کماکان نقش محوری خود را حفظ کنند، تلاش کرد با قدرتهای نوظهور و قدرتهایی که میتوانند غرب را به چالش بکشند یا به اشکال مختلف در مقابل غرب قرار میگیرند، وارد یک روابط گسترده همکاریجویانه میشود. برای نمونه، شاهد این بودیم که روسیه همکاری با چین را دنبال کرد و روابط چین و روسیه در طول دو دهه اخیر بسیار گسترش پیدا کرد تا حدی که دو کشور توانستند در چارچوب ترتیبات همکاریجویانه قابل توجه، یعنی پیمان شانگهای به نوعی یک جبهه قوی در مقابل غرب ایجاد کنند. همچنین روسها با دیگر قدرتهای منطقهای و بازیگران مهم که در مقابل غرب قرار میگرفتند، همکاریهایش را گسترش داد؛ برای نمونه شاهد بودیم که روسیه روابط خوبی با ایران و برخی از کشورهای غرب آسیا در طول دو دهه اخیر داشته است و در صحنه معادلات غرب آسیا نیز به عنوان یک بازیگر تأثیرگذار خود را نشان داده است، به ویژه در تحولات روسیه به نوعی در مقابل جبهه غرب قرار گرفته و از این نظر در شکلگیری معادلات منطقه تأثیرگذار بوده است.
اتکا به توانمندیهای داخلی چقدر در روند این پیشرفت نقش داشته است؟
روسها به توانمندیهای ملی خود در طول دو دهه اخیر اتکا داشتند و با وجود انزوایی که از سوی غرب سعی شد به روسیه تحمیل شود، به ویژه بعد از واقعه شبهجزیره کریمه، اما روسها بر مبنای همین قدرت ملی و استفاده درست از توانمندیهای خود به ویژه در بعد نظامی، تا حد زیادی توانستند بسیاری از فشارهای ایالات متحده و به طور کل مجموعه کشورهای غربی را خنثی کنند؛ تا حدی که به نظر میرسد با وجود وضعیت ناگوار اقتصادی در جهان به دلیل پاندمی کرونا، در طول سالهای بعد از بحران شبه جزیره کریمه، عملا تحریمهای ایالات متحده و تحریمهای اروپا نتوانست آنگونه که آنها دنبالش بودند، روسیه را فلج و ضعیف کند. روسها کماکان توانستند محصولات خود را بفروشند و در بازارها حضور داشته باشند و روابط خود را با کشورها و قدرتهای دیگر گسترش دهند. به نظر میرسد روسها در کنار اتکا به توانمندیهای ملی خود، عملگرایی را به خوبی دنبال کردهاند؛ روسها حتی در اوج تنش با غرب، هیچگاه روابط با این کشورها را به طور کلی نبستند و با وجود همه این فشارها با برخی از کشورهای غربی همکاریهایشان را دنبال کردند. روسیه به فروش انرژی به کشورهای اروپایی نیاز دارد و اروپا نیز برای تأمین انرژی خود به روسیه نیاز دارد و این نیاز متقابل هم سبب شد که دو طرف با وجود همه این تنشها در چارچوب روابط اقتصادی همکاریهایشان را در بحثهای صادرات و واردات دنبال کنند.
روسیه چگونه توانسته است با ارتباطات و تعاملی که با غرب و کشورهای اروپایی داشته، استقلال خود را حفظ کند و اجازه دخالت آنها در امور کشورش را ندهد؟
روسیه فاکتوری دارد که اجازه دخالت آنها را در کشورش نمیدهد؛ همانطور که میدانیم بر اساس آخرین آمار روسها از لحاظ قدرت نظامی قدرت سوم جهان هستند و از نظر قدرت بازدارندگی و سلاحهای اتمی بیتردید جزء دو کشور اول جهان به شمار میآیند. همچنین روسیه در سازمان ملل متحد و در شورای امنیت حق وتو دارد و از این ابزارها توانسته به خوبی استفاده کند و از اعتبار و منزلت خود دفاع کند و در مقابل غرب تسلیم نشود؛ اما وقتی به انقلابهای رنگین نگاه میکنیم که از سال 2003 در مجموعه کشورهای جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد که البته قبل از آن از سال 2000 از اروپای شرقی آغاز شد و سپس به گرجستان، اوکراین و قرقیزستان رسید، روسها توانستند در مقابل غرب بایستند و جلوی سقوط دومینووار کشورهایی را که به روسیه نزدیک هستند، بگیرند و از اعتبار خود دفاع کنند. یا اینکه وقتی بحث استقرار طرح دفاع موشکی غرب در اروپای شرقی در دوره اوباما مطرح شد، روسها توانستند در مقابل این سیاست ایالات متحده آمریکا بایستند و کشورهای اروپای شرقی را که مایل به انجام این کار بودند، سخت تنبیه کنند یا نشان دادند که میتوانند تنبیهات جدی برایشان در نظر بگیرند. مسئله دیگری که در این خصوص میتوان به آن اشاره کرد، بحث گسترش ناتو به شرق است که وقتی اوکراین میخواست همکاریهایش را با غرب گسترش دهد، روسها، اوکراین را سخت تنبیه کردند یا برخی از کشورهای جداشده از اتحادیه جماهیر شوروی که تمایل داشتند به ناتو ملحق شوند، روسها در مقابل این فشار غرب هم به نوعی ایستادند.