آیا نسخه ثابتی برای توسعه وجود دارد؟
با توجه به ناموفق بودن الگوهای توسعه پیشنهاد شده از سوی بانک جهانی و IMF به کشورهای در حال توسعه، از جمله ایران و آشکار شدن کاستیهای نظری و عملی استفاده از این الگوها، نوعی ناامیدی در دستیابی به توسعه در این کشورها حاکم شده است. در مقابل تجربه موفقتر توسعه کشورهایی همچون ژاپن در تحقق عدالت و همبستگی اجتماعی همراه با رشد سریع صنعتی نسبت به الگوهای نئولیبرال باعث شده است تا مطالعه تجارب آنها ارزشمند باشد. تأثیر بالای اهمیت دادن به اخلاق و فرهنگ توسعهگرا به عنوان پیششرط توسعه صنعتی در این کشور حاکی از اهمیت لزوم تحقق بسترهای اخلاقی و فرهنگی به منزله پیششرط دستیابی به پیشرفت توأم با عدالت و اخلاق است.
راهبردهای پیشنهادی در مطالعات صورت گرفته عمدتاً با توجه به تجارب مشترک کشورهای موفق، تحلیل تاریخی شرایط آنها و توجه با اشتراکات آن با اقتصاد اسلامی بوده است. از جمله این راهبردها میتوان به تقویت همبستگی درونی، حداقل کردن تنشها، تحقق عدالت اجتماعی و برابری، دخالت آگاهانه و با برنامه دولت، منع مبادله آزاد سرمایه، اقتصاد تولید محور، ایجاد دولت عاری از فساد و هدایتگر بازار، جایگزینی واردات، تعاون به جای رقابت ناسالم درونی، استراتژی حمایت عام از تمام صنایع به ویژه صنایع استراتژیک و کشاورزی به جای پیروی از مزیت نسبی، گسترش تحقیق و توسعه، هدفگذاری صنعتی و کنترل اعتبارات از سوی دولت اشاره کرد. در این عدهای مهمترین عامل پیشرفت کشور را در وابستگی به غرب و آمریکا میدانند و این مؤلفه را حلال تمامی مشکلات داخلی و خارجی قلمداد میکنند. به همین منظور و با توجه به توسعه انکارناپذیر ژاپن آن هم بر پایه تمرکز بر توان داخلی، پرونده پیش رو فرآیند رشد صنعتی و اقتصادی این کشور و عوامل دخیل در آن را بازخوانی کرده و به دنبال آن است تا سهم آمریکا و غرب را در الگوی توسعه کشورها بازکاوی کند. در همین راستا طی شمارههای آتی این پرونده در هر هفته یک کشور را به عنوان مورد مطالعاتی مد نظر قرار داده و با هدف موشکافی چگونگی تحقق توسعه در آن کشور اقدامات صورت گرفته در این زمینه را مرور خواهد کرد.
ژاپن چگونه ژاپن شد؟
ژاپن که به واسطه جنگهای مختلف به یکی از فقیرترین کشورها تبدیل شده بود، با اتکا به نیروی داخل، عدم مصرفگرایی و استفاده از کالای تولید داخل و بسیاری از مؤلفههای دیگر توانست بر اروپا و آمریکا برتری پیدا کند و امروز جزء پرقدرتترین و ثروتمندترین کشورهای جهان شود. در همین زمینه دکتر احمد موثقی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و مدرس اقتصاد سیاسی و مطالعات توسعه به گفتوگو نشستیم.
دکتر احمد موثقی در گفتوگو با صبح صادق با اشاره به تاریخچه ژاپن گفت: ژاپن کشوری فقیر بود و یک دوران طولانی پراکندگی از نظر اداره کشور و جنگهای داخلی داشت؛ خیلی متوجه دنیا، اقتصاد و معیشت نبودند و تحت تأثیر تعالیم بودایی بودند که به دوره «توکوگاوا» معروف است. یک دوران صلح و انزوای طولانی داشتند که در پی آن صلح بین قسمتهای مختلف ژاپن برقرار و زمینههایی برای توجه به کار، تولید و کشاورزی ایجاد شد. آنها کالاهای ساخته شده کشورهای دیگر را وارد نکردند بلکه در ادامه تولید، صادارت را قرار دادند که این دوران به دوره «مِیجی» میرسد. دوره توکوگاوا از سال 1603 شروع شد و تا سال 1868 ادامه داشت و سال 1868 نقطه عطف پیشرفت ژاپن است که به دوران «امپراتوری میجی» معروف است.
این استاد اقتصاد سیاسی با بیان اینکه ژاپنیها از نیمه قرن 19، به برتری اروپا و غرب پی بردند، اظهار داشت: آنها متوجه شدند اروپاییها خیلی استثمارگر و اهل تجاوز به کشورهای دیگر هستند و به دنبال علل برتری غرب و ضعف خود رفتند. یک شعار ملی از همان دوره میجی با این عبارت که «ما به دنبال ایجاد یک کشور ثروتمند و ارتش قدرتمند هستیم» شکل گرفت که خود را تا جنگ جهانی اول و دوم نشان داد. بعد از این دوران ژاپن به یک کشور قدرتمند صنعتی، تولیدی و صادراتی تبدیل شد. ژاپن از سال 1931 تا 1945 یک دوره جنگ 15 ساله و کشورگشایی و حمله به کشورهای مختلف را داشت تا جریان جنگ جهانی دوم پیش آمد که این جنگ و بمباران اتمی هیروشیما یک چهارم زیرساختهای فیزیکی این کشور را نابود کرد. ژاپن در این دوران به چین، کره، تایوان و شوروی سابق حمله کرد که این پیروزی روحیه آسیاییها را بالا برد.
موثقی افزود: متفکران اقتصادی و نخبگان دانشگاهی از همان دوران میجی به کشورهای اروپایی فرستاده شدند تا از نزدیک علت پیشرفت آنها را ببینند؛ ژاپنیها نه نظریههای لیبرال محض در اقتصاد و نه دیدگاههای مارکسیستی را پذیرفتند، اما تفکرات اقتصادی غربیها و اروپاییها را گرفتند و با شرایط خود تطبیق دادند و آنها را با توجه به واقعیتهای ژاپن و در زمینه رفع موانع توسعه کشورشان عملیاتی کردند. در این خصوص الگوی آنها آلمان شد؛ چراکه نگاه آنها متفاوت بوده و پیشرفت آلمان متفاوت از آنگلوساکسونهاست. لذا ژاپنیها شروع به ترجمه افکار مدل آلمانی کردند. ژاپن و آلمان هر دو در جنگ جهانی دوم در یک صف بودند و تقریبا هر دو ویران شدند و بعد از آن هر دو کشور در سریعترین زمان ممکن به قدرتهای بزرگ صنعتی جهان تبدیل شدند. در واقع ژاپن از سال 1945 که بمباران اتمی هیروشیما اتفاق افتاد و تا سال 1952 که اشغال شده بود، در عرض 23 سال یعنی در سال 1968 به دومین قدرت بزرگ اقتصادی دنیا تبدیل شد.
وی درخصوص چگونگی عملکرد ژاپن در مقابل غرب تصریح کرد: در جنگ جهانی دوم کمپانیهای صنعتی معروف به زایکوباکسها با دولت و دانشگاهیان پیوند زده شدند و در واقع یک مثلث آهنین با هدف برتری و پیشرفت ژاپن شکل گرفت که یک ضلع آن نخبگان دانشگاهی، ضلع دیگر سیاستمداران و بوروکراتها و ضلع سوم صاحبان کمپانیهای صنعتی بودند که به صورت گروههای صنعتی خوشهای به نام زایکوباکسو بودند. هدف هر سه ضلع، ژاپن بود و منافع شخصی نبود و در واقع جامعه و کشور در اولویت آنها بود. ژاپن به یک قدرت بزرگ صنعتی، اقتصادی، مالی و نظامی تبدیل شد که در پاسخ به تهدیدهایی بود که از ناحیه غرب احساس میکرد و در سال 1895 به چین، کره و تایوان و کره جنوبی امروز حمله کرد. در ابتدای جنگ جهانی دوم در پیوند با آلمان و ایتالیا وارد جنگ شد و قدرت بزرگی شد که تمام کشورهای آسیایی را تحت اشغال و کنترل خود گرفت، حتی قصد حمله به استرالیا، هند و چین را از این جبهه داشت.
موثقی با بیان اینکه ایران و ژاپن شباهتهای بسیاری با یکدیگر دارند، گفت: اما تفاوتهایی وجود دارد که یکی از آنها این است که ما منابع طبیعی، نفت و گاز داریم ولی آنها ندارند و روی سرمایه انسانی تمرکز کردهاند. آنها بعد از جنگ جهانی دوم و بمباران اتمی هیروشیما گریزناپذیر تسلیم شدند، اما روح ملی و ناسیونالیسم تمام این خرابیها را جبران کرد. فشار روی آنها زیاد بود و باید غرامت جنگ را میدادند، اما فضای بینالمللی بعد از جنگ جهانی دوم به نفع ژاپن شد؛ چون بلوک شرق به رهبری شوروی شکل گرفت. سپس در سال 1949 مائو در چین پیروز شد و کمونیستها در اندونزی؛ کمونیستها چه در پیوند با چین و چه با شوروی، خیلی روبه گسترش بودند و در مقابل غرب، جنگ سرد شکل گرفت که آمریکاییها خیلی از غرامتهایش را بخشیدند و کمکهایی به ژاپن کردند، اما مسئله همان زیرساختهای صنعتی، فکری و فرهنگی و شکلگیری دولت توسعهخواه بود.
این پژوهشگر توسعه تصریح کرد: بودجههای کشور صرف پروژههای صنعتی و تولیدی شد. همه متفکران و رهبران ژاپن میدانند که غرب استثمارگر است، اما در ظاهر این شعار را نمیدادند. آنها برای اینکه شکست نظامی را جبران کنند، متوجه شدند که باید در حوزه نرم و اقتصاد مالیه، تولید، صنعت صادرات و رقابت در داخل، صلحجو باشند و اسم ناسیونالیسمشان را ناسیونالیسم صلحطلبانه
گذاشتند.
موثقی با اشاره به موفقیت ژاپنیها در توسعه کشورشان گفت: آنها اصلا کالاهای خارجی مصرف نکردند و نمیکنند و به این طریق در مبارزه پیروز شدند. آمریکا به ژاپن فشار وارد میکرد که ارزش پولتان را بالا ببرید که ما بتوانیم کالاها را ارزانتر به بازار ژاپن وارد کنیم؛ ژاپنیها کمی این کار را انجام دادند اما مردم ژاپن کالای آمریکایی نمیخریدند؛ آمریکا معتقد بود که ژاپنیها سواری مجانی از آنها میگیرند، در حالی که امنیتشان را تأمین میکردند. ژاپنیها در اوایل دهه 70 روی کامپیوتر و میکروالکترونیک کار کردند که موج سوم و چهارم صنعتی شدن فعال شد و در سال 1985 ژاپن و «ین» ژاپن به سمت اول شدن در دنیا رفت که همه اینها عمدتا به دلیل متکی بودن به داخل بود، اما نه به معنای قطع رابطه با دنیا و ضدیت با غرب. جدیدا هم با آن بنیه مالی، تولیدی و صنعتی که پیدا کرده است، در حوزه فناوریهای جدید و نظامی وارد شده که میتواند برتری خود را به صورت پایهدار در دفع هر گونه تهدیدی انجام دهد.
اقتصاد قدرتمند ملی پیشنیاز توسعه
برخی از کشورها همچون ژاپن و آلمان، مسیر توسعهای کشور خود را در دورهای، به خصوص از حیث صنعت و توانمندیهای تولیدی بسیار محکم کردهاند؛ به عبارتی در دورهای از تاریخ توانستهاند ریشههای اقتصادی کشور خود را در جهت تولید داخل بسیار مستحکم کنند. مستحکم شدن ریشههای اقتصاد مانند قوی بودن ریشههای یک درخت است، تا مادامی که یک درخت ریشههای قوی دارد حتی اگر تنه و ساقههای درخت در اثر حادثهای از بین بروند، ولی به دلیل داشتن ریشه محکم دوباره رشد میکند؛ بنابراین وقتی اقتصاد ریشههای قوی داشته باشد، حتی اگر به دلایلی آسیب ببیند، به کمک ریشههای قوی میتواند به خوبی بازیابی شود و آسیب را جبران کند. ژاپن و آلمان جزء کشورهای بازنده جنگهای جهانی هستند که در اثر این جنگها تقریبا نابود شدند، اما آنچه باعث شد مجدد احیا شوند و به فعالیتهای سابق اقتصادی خود برگردند، مستحکم بودن ریشههای تولید، آن هم به شکل بومی شده در اقتصاد بود.
اما زمانی که این ریشههای مستحکم اقتصادی در کشوری وجود نداشته یا شکل نگرفته باشد، عملاً کشورهای دیگر به اسم کمک، کار خاصی برای آن نمیکنند؛ در واقع به این شکل نیست که کشورهای دیگر توسعه را به این کشور هدیه دهند و با سرمایهگذاری به بخش تولید کمک کنند و معمولاً هر کشوری به دنبال تأمین منافع خود در آن کشور است. لذا مسئلهای که میتواند منافع ملی کشورها را تأمین کند، استحکام اقتصاد داخلی است. این بحث درباره کشور ما نیز صدق میکند؛ تردیدی وجود ندارد که ما از تحریمها ضربه میخوریم، اما آنچه بیشتر به ما ضربه وارد میکند، نبود استحکام داخلی و به هم ریختگی نظامات اقتصادی، بانکی، مالیاتی و ارزی ماست. متأسفانه این نظامات مستحکم نیستند و کارایی لازم را ندارند؛ لذا هر چه تلاش کنیم و با فرض از بین رفتن تحریمها، با دیگران تجارت هم انجام دهیم و آنها را در سرمایهگذاری داخلی تشویق کنیم به دلیل خوب کار نکردن نظامات گفته شده، ما موفق نمیشویم. در واقع در این شرایط فرض شده، اصلاً سرمایهگذار خارجی برای سرمایهگذاری به کشور ما نمیآید یا سرمایهگذاری ورود میکند که برای ما مفید نیست و معمولا آنهایی سرمایهگذاری میکنند که میخواهند از اقتصاد کشور ما و در همین بازارهای به هم ریخته، یک انتفاع قابل ملاحظهای کسب کنند؛ بنابراین کسی که میخواهد سرمایهگذاری سالم انجام دهد و حتی سرریز دانش و تکنولوژی برای ما داشته باشد، ورود نمیکند. شاید مهمتر از حل مسئله تحریم برای ما به منظور گشایش اقتصادی کشور، مستحکمسازی اقتصاد داخلی است که این هم اتفاق نمیافتد جز با ساماندهی نظامات مطرح شده و بهبود کسب و کار، بنابراین این مسائل به کشورهای خارجی ربطی ندارد. در چنین شرایطی برای سرمایهگذار خارجی و حتی داخلی صرفه اقتصادی میشود که به ایجاد کار مولد بپردازد.
زمانی که ما با کشورهای دیگر تعامل داشتیم، جنس تعاملاتمان بیشتر یک طرفه بوده است؛ برای نمونه نفت صادر میکردیم و کالاها و مواد اولیه ماشینآلات و غیره وارد میکردیم، یعنی تولیدِ کاملاً وابسته، در اقتصاد ایران شکل گرفته بود. اگر به تراز تجاری نگاهی انداخته شود، متوجه میشوید که در این دههها غیر از نفت، همیشه منفی بوده است، یعنی 70 تا 80 درصد تراز ما از طریق نفت جبران شده است و ما نفت صادر میکردیم و کالاهای دیگر وارد میکردیم، این موضوع فقط برای بعد از پیروزی انقلاب نیست و حتی قبل از انقلاب اسلامی هم بوده است. در زمان قبل از انقلاب اسلامی و وقتی هم که با دنیا تعامل داشتیم، جنس بیشتر این تعاملات واردات بوده است، به جای اینکه جنس تعاملاتمان، داد و ستد باشد؛ یعنی اینطور نبوده که کالاهای متنوع صادر و کالاهای متنوع وارد کنیم؛ همیشه نفت میدادیم و کالاهای متنوع میگرفتیم. در اقتصاد شاخصی به نام «شاخص پیچیدگی» وجود دارد که دانشگاه «امآیتی» آن را محاسبه میکند و از طریق اینترنت آن را برای همه کشورهای مختلف به نمایش میگذارد. اگر پیچیدگی اقتصادی را حساب کنیم، از جهت تجاری ما متأسفانه جزء سادهترین اقتصادها هستیم و اقتصاد ما کاملاً ساده است. بنابراین اگر منظور از تعامل با دنیا این باشد که ما باید نفت بفروشیم و واردات انجام دهیم، خیلی به نفع اقتصاد و توسعه کشور نیست، اما اگر منظور از این تعامل این است که بعد از مستحکمسازی اقتصاد داخلی، بتوانیم در فضای اقتصاد جهانی نقشآفرین باشیم، کالاهای متنوع صادر کنیم و در کنار آن بعضی از نیازهای کشور را تأمین کنیم، قابل قبول و درست است. به عبارتی اگر 6 هزار قلم کالا وارد میکنیم، بتوانیم 4 هزار قلم کالا هم صادر کنیم و در واقع، اینطور نباشد که 20 قلم کالا صادر کنیم و 6 هزار قلم کالا وارد کنیم که مشکل کنونی اقتصاد ما همین موضوع است.
پیشرفت در سایه فرهنگ و روحیات ملی
«ژاپن» کشوری است که توانست خود را از زیر خروارها خرابی جنگ جهانی دوم و بمباران اتمی هیروشیما نجات دهد و با توجه به ظرفیتها، حفظ ارزشها و ارزشگذاری به کار توانست جزء کشورهای قدرتمند و ثروتمند جهان شود. چرایی و چگونی تبدیل تهدیدها به فرصتها و الگوپذیری مناسب توسعهای از این کشور را با دکتر زینب فرهادی، کارشناس روابط بینالملل و پژوهشگر مسائل شرق آسیا به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
کشور ژاپن با توجه به شرایط جغرافیایی و کمبود منابع طبیعی که دارد و اینکه بسیاری از زیرساختهای خود را بعد از جنگ جهانی دوم از دست داده بود، چگونه توانست آن را مدیریت کند و از این دوره بحرانی اقتصادی و فرهنگی عبور کند که در حال حاضر از آن به عنوان یک معجزه اقتصادی در عرصه اقتصادی و بینالملل نام برده میشود؟
متغیرهای متعددی مانند مسائل فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، تاریخی و… وجود دارد. از نظر فرهنگی شاید ویژگی بارز ژاپنیها در مقایسه با سایر کشورها، بحث ارزشمند شمردن یا حتی مقدس شمردن کار است؛ یعنی تلاش برای افزایش دانش و مهارت؛ کار به منزله یک امر مقدس در جامعه ژاپنی تعریف شده و تمام قشرهای جامعه این مسئله را پذیرفتهاند و در بافت فرهنگ جامعه ژاپنی ریشه دوانده است. بحث دیگر، الگوی مصرف در جامعه ژاپن است؛ ژاپن برخلاف بسیاری از جوامع توسعهیافته، کشوری است که در حوزه مصرفی به شدت از بحثهای افراطگرایی یا تجملگرایی پرهیز میکند و اولویت مصرف اصلی، تولیدات ملی این کشور است.
بحث استفاده از کالای تولید داخل چقدر در این زمینه نقش داشته است؟
در رابطه با تولیدات ملی نکته بسیار مهمی که وجود دارد، به بحث ارزشمند شمردن کار و تعهد بالای افراد برمیگردد که باعث شده کیفیت محصولات ژاپنی بالا برود. همین امر دو پیامد عمده داشته است؛ یکی اینکه توانستهاند بازارهای داخلی را جذب کنند و دیگر اینکه با تولیدات با کیفیت توانستهاند بعد از جنگ جهانی دوم در بازارهای اقتصادی کشورهای مختلف نفوذ کرده و به نوعی بازارهایشان را تسخیر کنند. این شبکه گسترده در واقع به هم وصل هستند. بحث مصرفگرا نبودن جامعه ژاپن باعث انباشت سرمایه شده و همین امر سبب شده است بودجه اولیه لازم برای سرمایهگذاری گروههای مختلف و بخشها و زیرساختهای اقتصادی فراهم شود. همه این مسائل دست به دست هم دادهاند تا جایی که برخی تحلیلگران، معتقدند 80 درصد رشد اقتصادی ژاپن در دهه 1980 به بحث صادرات اختصاص داشته که رقم بسیار قابل توجهی است.
دولتها و سیاستمداران ژاپنی چقدر در روند توسعه اقتصادی مؤثر بودهاند؟
دولت در گامهای اولیه نقش پررنگی داشت، زیرا زیرساختهای لازم را فراهم کرد که بیشتر به دوران «مِیجی» برمیگردد. بعد از دوران جنگ جهانی دوم یک ارتباط بسیار منسجم، مشخص و شفافی بین بخش دولتی و خصوصی به وجود آمد؛ یعنی از این طرف دولت بسترهای لازم را برای کنشگری فعالانه بخش خصوصی فراهم میکند و سیستمی طراحی و تعریف میشود که امکان ارتقای موقعیت اشخاص بر اساس شایستگیها و توانمندیها فراهم میشود و حقوق کاملا به رسمیت شناخته میشود، در بخشهای خصوصی هم کمک میکند تا بتوانند بار بالای هزینه و بخش مهمی از توسعه اقتصادی ژاپن را بر عهده بگیرند. رابطه بین بخش خصوصی و دولتی بسیار دقیق، منظم و منسجم تعریف شده و از طرف دیگر رابطه بین بخشهای خصوصی با یکدیگر است.در بحث دولتی، نکته مهمی که وجود دارد نظارت و برخورد با مشکلات و فساد است؛ از نظر فساد، دولت ژاپن در این سالها جزء دولتهایی بوده که به نوعی پاکدستی داشته و از طرفی دیگر انعطافپذیری خاصی در ساختار دولتی وجود داشته تا بتواند این تحولات را به خوبی هضم کند و ارتباطش را با بخش خصوصی با توجه به آن شرایط تنظیم کند.
به نظر شما تنشهای موجود در مباحث سیاسی و اجتماعی چقدر در روند توسعه اثرگذار هستند؟
بحثی که در این خصوص با مباحث دولتی به هم پیوند میخورد، ثبات اجتماعی و فرهنگی جامعه ژاپن است. جامعه ژاپن کمترین میزان تنش و برخوردهای اجتماعی و فرهنگی در طول سالهای توسعه خود را دارد که پیامد اصلی آن ایجاد یک جو آرامش در جامعه است. تمام انرژی جامعه بدون اینکه در بحث تنشهای سنگین اجتماعی یا سیاسی هدر رود، در بحث اقتصادی متمرکز شده که سبب شکل گرفتن اعتماد عمومی میشود و در نهایت بخشهای خصوصی و اقشار مختلف جامعه میتوانند در بخشهای اقتصادی به خوبی فعالیت کنند.
کشور ژاپن به منزله یک کشور توسعهیافته، چگونه و از چه طریق میتواند الگویی برای رشد و توسعه کشور ما باشد؟
در وهله اول باید توجه داشت مدل توسعه اقتصادی هر کشور مختص خود آن کشور است؛ ژاپن هم از یک الگوی توسعه خاص استفاده کرده است که این به روحیه آموزشپذیری و تلاش برای یادگیری از تجارب کشورهای دیگر برمیگردد؛ جامعه ژاپن در دوران کنونی نیز بسیار بر این امر که از دانش و اطلاعات و تجارب سایر کشورها استفاده کنند، تأکید میکند. منافع ملی و ملیگرایی جامعه ژاپن یکی از مباحث مهم است؛ یعنی خط قرمز تمام اقدامات ژاپن در طول همه این سالها بحث منافع ملی و ملیگرایی بوده است. توجه به منافع ملی نه تنها در بحث اقتصادی، بلکه در مباحث فرهنگی و سیاسی هم خود را نشان داده است. نکته دیگر، بحث استمرار سنتها و ارزشهای فرهنگی است. جامعه ژاپن با وجود توسعهیافتگی و پیشرفت بسیار زیادی که دارد، ارزشهای ملی و سنتی خود را حفظ کرده و سبب شده است اقداماتشان در تمامی حوزهها با در نظرداشت این ارزشها تعریف و پیاده شود. بنابراین سیاستگذار ایرانی هم در زمانی که میخواهد به بحث تعریف یک الگوی مشخص برای توسعه اقتصادی بیندیشد، اول باید بافت و ساختارهای فرهنگی و ارزشی کشور را در نظر بگیرد، چراکه وقتی این ساختارها و بافتها تعریف میشود، پذیرش بهتری از طرف مردم هم وجود خواهد داشت. بحث دیگر، آموزش است؛ نه تنها ژاپن بلکه کشورهای شرقی معمولاً این خصیصه را دارند که به شدت روی بحث آموزش و پرورش و تربیت نسل آینده سرمایهگذاریهای کلان میکنند، یعنی کتب آموزشی و نحوه آموزش در مدارس، یک نسل پویا که مشتاق یادگیری است تربیت کرده که متعهد به انجام وظایف محوله خود هستند. لذا لازم است کشور ما هم روی بحث آموزش و پرورش و الگوهای مشخص تربیتی توجه ویژه داشته باشند که فرزندان و نسل آینده ما متعهد به انجام فعالیتهای اقتصادی باشند، یعنی کارهای محوله را با تعهد کامل انجام دهند. نکته مهم دیگر بحث عدالت اجتماعی و نقش دولت است؛ دولت باید این تنشها در فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را کنترل کند تا از هدر رفت انرژی در این کشمکشها جلوگیری و تمرکز اصلی بر بحث اقتصادی شود. لذا نقش نظارتی دولت و جلوگیری از فساد خیلی مهم است. در جامعه ژاپن مجازاتهای سنگینی برای مقابله با هر گونه فساد چه در ساختارهای دولتی و چه خصوصی وجود دارد و انتظار میرود در جامعه ما هم مجازاتها و نظارتها در بخشهای دولتی و خصوصی از طرف دولت با جدیت تمام پیگیری شود. سیاستمداران ژاپن بسیار متعهد به کار هستند و از ترس اینکه در برابر جامعه انتقاد نشوند، با دقت به عملکرد خود مینگرند، چون میدانند زیر میکروسکوپ جامعه هستند و همه کارهایشان با دقت از طریق رسانهها و افکار عمومی رصد میشود. توسعه ژاپن همواره تدریجی بوده و هیچ وقت قطع نشده و مستمر بوده و سرعت آن طوری بوده که خیلی آهسته و پیوسته بوده است، اما توسعه در جامعه ایرانی متأسفانه روندی ناقص داشته و بدون توجه به پیامدهای مختلف آن بوده است. بنابراین به نظر میرسد سیاستمداران ایرانی هم باید این مسئله را در نظر بگیرند که توسعه مسئلهای نیست که یک شبه اتفاق بیفتد و تدریحی و پیوسته است و باید به آن توجه ویژهای داشته باشند. توسعه امری است که از درون یک کشور به وجود میآید و متغیرهای خارجی همواره تأثیرگذار هستند و نمیتوان آن را نادیده گرفت؛ متغیرهای خارجی ممکن است سرعت این توسعه را کم یا زیاد کنند؛ اما نمیتوانند جلوی کشوری را که از درون موفق است بگیرند؛ بنابراین توسعه پیوند نزدیک و زیادی با مسائل داخلی کشور دارد. شرایط زمانی و محیطی برای تعریف یک الگوی توسعه مهم است؛ در سالهایی که ژاپن به توسعه رسید و الگوی توسعه خود را تعریف کرد، با فضایی که ما الان در آن قرار داریم، بسیار متفاوت است و این گونه نیست که بگوییم الگویی را که ژاپن در 80 سال پیش پیاده کرد، ما در سال 2021 پیاده کنیم؛ لذا هر کشوری باید مسیر تحولات پیش رو را بشناسد و بر اساس آن شرایط، یک الگوی مختص با ویژگیهای ملی خود تعریف کند. نکته دیگر شناسایی توانمندیهای کشور است که باید روی آنها تمرکز و سرمایهگذاری کرد، چراکه شانس توسعه را افزایش میدهد. لذا سیاستمداران ما در بخش توسعه اقتصادی باید در استفاده هوشمندانه از منابع و ظرفیتها و سرمایهگذاری در این بخشها توجه لازم را داشته باشند.
استقلال و خودکفایی
گزارشی تحقیقی درباره مؤلفههای الگوی توسعه ژاپن
«ژاپن» کشوری است که از لحاظ شرایط جغرافیایی و از نظر ژئوپلیتیکی در موقعیت خاص و حساسی قرار دارد؛ علاوه بر این دچار کمبود منابع طبیعی است. متوسلی در کتاب «توسعه اقتصادی ژاپن با تأکید بر آموزش نیروی انسانی» مینویسد، مجمعالجزایر ژاپن 3 درصد از سطح کره زمین را اشغال کرده که تنها 17 درصد آنها مناسب کشاورزی است. ژاپن دورههای سختی را طی کرده است؛ در آگوست 1945، پس از یک سری بمباران سراسری، بالاخره بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، ژاپن را به تسلیم واداشت. پس از این شکست، ژاپن با بیش از 13 میلیون نفر بیکار مواجه بود. کمبود مواد غذایی به شدت وجود داشت، تورم به حدی بود که حقوق افراد، برای مخارج روزمره هم کافی نبود و افراد برای سیر کردن شکم خود، اقدام به فروش داراییهای خود کرده بودند. آنچه ژاپن ویران شده سال 1945 را به یک ابرقدرت اقتصادی تبدیل کرد، فرآیندی است که از آن به «معجزه اقتصادی» نام میبرند. ژاپن دیروز، با اتکا به توانمندیهای نیروهای مردمی و استقلال و چشمپوشی از کالاهای خارجی، توانست به ژاپن قدرتمند امروز تبدیل شود. با رعایت زمان کنونی و پیش شرط اقتصاد اسلامیـ ایرانی میتوان از الگوی توسعه پیشرفت اقتصادی ژاپن نقشه راهی ترسیم کرد تا با استقلال، خودکفایی، دوری جستن از وابستگی و تسلط کشورهای دیگر، استفاده از ظرفیتهای داخلی و نیروهای توانمند و نخبه کشور به یکی از قطبهای اقتصادی مطرح دنیا تبدیل شد. ژاپنیها بعد از جنگ جهانی دوم به خوبی به مقاومت اقتصادی خود پی بردند و از آن استفاده کردند تا امروز به این جایگاه عظیم جهانی و انسانی دست پیدا کردند. آنچه کشور ژاپن را به پیشرفت اقتصادی سوق داده، همکاری همهجانبه مردم این کشور در این امر و عدالت اجتماعی است، در واقع با حفظ ارزشهای سنتی و ملی اجازه شکاف اجتماعی داده نشده است. این موضوع بحث گسترش عدالت اجتماعی را نشان میدهد که در فرهنگ اسلامی هم مورد توجه بسیار قرار دارد. مؤلفههای مختلف و مهمی در توسعه اقتصادی ژاپن نقش داشتهاند که در اینجا به چند مورد از آنها اشاره میشود:
کالای داخلی و مصرف صحیح
جنگ جهانی دوم و فقر بسیار زیاد در این کشور، سبب فشار زیادی بر مردم آن شده بود، اما مردم و دولت ژاپن به سمت تقویت تولید ملی پیش رفتند و با تکیه بر تولیدات داخل کشور خود ولو بیکیفیت، توانستند تولیدکنندههای داخلی را به خوبی حمایت کنند تا جایی که در حال حاضر ژاپن به یکی از قدرتهای اقتصادی و تولیدی جهان تبدیل شده است. در واقع آنها با همکاری دولت، مردم و صنعت و با استفاده از فناوریهای پیشرفته که گرفته شده از علم و فناوری روز غرب بود، توانستند کشور قدرتمند جهان در تولیدات کالاهای مختلف شوند. ژاپنیها مردمانی قناعت پیشه نیز بوده و هستند و مصرفگرا نیستند که همه اینها کشورشان را به این جایگاه از جهان رساند.
پایبندی به ارزشهاو سنتها
مردم ژاپن مردمی سنتی و پایبند به ارزشهای خود هستند، تا جایی که ورود فرهنگ غربی نتوانست در فرهنگ آنها رخنه کند. آنها از علم و فناوری روز غربیها استفاده کردند؛ اما اجازه ندادند که فرهنگ غرب جایگاهی در کشورشان باز کند و همین حفظ ارزشها و فرهنگ خود، ژاپن را به این برتری اقتصادی رساند. در واقع فرهنگ زیربنای توسعه اقتصادی به حساب میآید و هر جا که فرهنگ اصیل و بجا حفظ شود، در نتیجه آن پیشرفت اقتصادی سرعت میگیرد. متوسلی در کتاب «توسعه اقتصادی ژاپن» عقاید و ارزشهای مردم این کشور را در توسعه اقتصادی اثرگذار میداند. در واقع اخلاق و فرهنگ یکی از زیربناهای اقتصادی هستند که در نبود هر یک بسترهای لازم برای تحقق توسعه ایجاد نمیشود. «رابرت کل» در تحلیل تاریخی نهادی از توسعه اقتصادی ژاپن معتقد است، رشد سریع ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم بر اشتغال پایدار در این کشور استوار است که این امر بر اساس روابط اجتماعی سنتی محقق شده است.
توجه به آموزش و تربیت نسلها
احمد آقازاده در کتاب «اصول و قواعد حاکم بر فرایند شهروندی و بررسی سیر تحولات و ویژگیهای این گونه آموزشها در کشور ژاپن» مینویسد که مسئله آموزش و به ویژه نوآوری آموزشی از جمله مسائلی است که در مطالعات تاریخی توسعه ژاپن به شدت مورد توجه قرار گرفته است. حمایت نخبگان سامورایی از آیین کنفوسیوس باعث شد تا وفاداری، کار سخت، نیروهای کار عقلانی و پاسخگویی محور توسعه و صنعتی شدن در ژاپن باشند. مقیمی اردکانی در کتاب «سیاستهای توسعه منابع انسانی ژاپن» به این معتقد است که توجه به فناوری و سیستمهای ارتباطی و اطلاعاتی نیز از جمله موارد مهم دیگر است. قطعا ظرفیتهای درونی هر جامعه نوع مواجهه و الگوسازی آنها را در هضم یا مواجهه آن با سرمایهداری غرب مشخص میکند. آنها دانش و نوآوریهای جدید خود را با تقویت بخش آموزش و ایمان به ظرفیت ابداع مغزهای ژاپنی بازتولید و نهادینه کردند. نظام آموزش ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم چنان تغییرات کیفی و کمی داشت که در سال 1994 نامنویسی در دورههای دبیرستان و دانشگاه، ژاپن را از نظر آموزش در مقام اول بینالمللی قرار داد.
حمایت دولت از تولیدکنندهها
سیاستهای دولت مؤلفه مهم دیگری در توسعه اقتصادی کشور ژاپن است. دو سیاست «توسعه صادرات» و «جایگزینی واردات»، نقش مهمی در تقویت تولید داخلی داشت. دولت ژاپن حتی برای افزایش صادرات تولیدات کالاهای کشورش، بارها ارزش پول ملی خود را کاهش داد تا کالای ژاپنی برای خریداران خارجی ارزانتر تمام شود و با این گزینه صادرات را افزایش داد. همچنین عقیده داشتند که واردات برخی کالاها میتواند فناوری را به این کشور وارد کند، اما هیچ گاه اجازه واردات آزاد داده نشد تا تولید داخل لطمه نبیند. در دورانی که در حال سیر توسعه بودند هرگز اجازه واردات آزاد به صنایعی که امکان رقابت با آنها را در داخل نداشت، ندادند و با همین روش از صنایع خود دفاع کردند. نکتهای که در این خصوص وجود دارد، این است که الگوی صادرات ژاپن، بر کالاهای ساخته شده با ارزش افزوده بالاست، نه صادرات مواد خام.
کشورها به جای اینکه مقروض سرمایهگذاران خارجی و وابسته به کالاهای آنها شوند، هر چقدر از ظرفیتها و سرمایههای درونی استفاده کنند و به قدرت خود تکیه کنند، راه پیشرفت و توسعه را بهتر میتوانند پیگیری کنند و کشورهای سرمایهدار هیچ گاه با تحریم کالاهای خود نمیتوانند کشور واردکننده را مورد تهدیدهای خود قرار دهند.
باز کردن راههای واردات هر کالایی به داخل کشور خفه کردن صنایع داخلی و نابودی رشد اقتصادی و در نتیجه توسعه و پیشرفت است، بنابراین اگر بخواهیم از الگوی رشد و توسعه کشورهای ثروتمند و قدرتمند جهان از جمله ژاپن الگوبرداری صحیح انجام دهیم، باید نگاه به تولیدات داخل و استفاده از نیروهای مردمی را مدنظر قرار دهیم.