هفتههای گذشته شاهد صحنههایی بودیم که شاید به ذهن کارگردان پتومت هم ساخت چنین پلانهایی برای خنداندن مردم خطور نخواهد کرد! پیرزنی که آرام آرام در خیابان راه میرود و ناگهان بر میلگردهای کنار خیابان افتاده و صورتش جراحت بر میدارد؛ اما ماجرا به این صورت مخابره میشود که مادر ستار بهشتی مورد حمله عوامل نظام قرار گرفته است! احتمالاً تقصیر نظام است که میلگردهای یه ساختمان در حال احداث کنار خیابان قرار داشتهاند! یا چند هفته قبلتر که محمد نوریزاد که در زندان به سر میبرده است، بعد از آزادی در هنگام ورود به منزل از خود فیلمی منتشر میکند و با سر و صورتی خونی، جملات احساسی میگوید و حس شاعرانه به وی دست میدهد و خود را بسیار ناراحت نشان میدهد! این در حالی است که چند روز بعد، فیلمی دیگر از وی منتشر میشود که هنگام ورود به خانه، با نزدیکان خود مواجه میشود و بساط شور و شادی به پا بوده و اثری از دلنگرانی او برای سایر زندانیان و آن جملات احساسی نیست! نکته جالبتر، نبودن اثری از خون بر صورت اوست! عدهای میگویند او پس از ورود خود به خانه و تقسیم شادیهایش با خانواده، گویا تصمیم گرفته است فیلمی را برای گول زدن دیگران ضبط کند و با سس گوجهفرنگی خود را خونی کرده است و طوری در فیلم وانمود میکند که گویا دفعه اول است وارد خانه میشود! کسی نیست بگوید که چطور یک نفر با صورت خونی از زندان تا خانه میآید و یک نفر به وی دستمال کاغذی نمیدهد که خونها را پاک کند! ماجرای گوهرعشقی و محمد نوریزاد نشان میدهد، اپوزیسیون نظام آنقدر به پوچی و ته خط رسیده که تیرهایشان دیگر سطحی شده است و به چند روز نرسیده، ورق برگشته و مضحکه دیگران میشوند! اپوزیسیونی که باعث شدهاند رسانههای ضد انقلاب به کانالهای فان و سرگرمی تبدیل شوند! در کنار آنها، برخی اصلاحطلبان هم هستند که گویا در چنین بزنگاههایی زبان باز میکنند و به خیال خودشان با انتقادهایی که میکنند یک ضربه کاری میزنند! در حالی که بر عکس، سطحینگر و بازیچه بودن خودشان را بیشتر نمایان میکنند. برای نمونه، صادق زیباکلام در ماجرای گوهر عشقی مینویسد: «مرام و گوهر عشقی؛ قدیمیها یه چیزی داشتن به اسم مرام. یکی که افتاده بود رو دیگه نمیزدن؛ دس روی ضعیفتر از خودشون بلند نمیکردن؛ تختی حاضر نمیشه از نقطه ضعف حریفش استفاده کنه؛ مهدی باکری تا آخر میمونه؛ اما نسل ما با افتخار یه پیرزن داغدار رو میزنه؛ گلوله ساچمهای تو تخم چشم میزنه. کجا داریم میریم؟» همه اینها در حالی است که در تصاویر دوربین مداربسته نشانی از حمله به گوهر عشقی نیست! البته در چنین اتفاقاتی، صادق زیباکلام تنها نیست! عباس عبدی و مصطفی تاجزاده و… نمیگذارند که حس تنهایی به وی دست دهد. سس گوجهفرنگی نوریزاد و موتوسوران فرضی حملهکننده به گوهر عشقی تنها مثالهای مدت اخیر نیستند. به یاد داریم که در ماجراهای اصفهان بر سر آب، برخی سعی کردند یک تروریست داعشی را به عنوان شهید این اتفاقات معرفی کنند! این اتفاقات در گذشته بوده است و باز هم شاهد خواهیم بود، اما آنچه معلوم است، این است که فضای مجازی پر از دادههای دروغ و راست است که کاربران امکان تمیز دادن آنها را از هم ندارند. شاید برخی کارگردانان این فضا، مانند کارگردان سناریوی نوریزاد دنبال کچاب برای واقعی کردن فیلم خود بروند، اما هستند کارگردانان دیگری که برای فیلمهای دروغینشان حاضرند خون واقعی بریزند تا فروش فیلمشان در بین مردم بیشتر شود و بیشتر دیده شوند؛ به همین دلیل در برخورد با خبرهایی که در فضای مجازی میشنویم، باید اول از همه منتظر مشخص شدن سرانجام آن خبر باشیم و به سرعت موضعگیری نکنیم، کاری که برخی به اصطلاح استادان دانشگاه و مغز متفکر جریانهای سیاسی هنوز در عمل به آن ناتوانند!