چند روزی است که فیلم سینمایی «بدون قرار قبلی» بر روی پرده سینماها رفته و با استقبال خوبی هم مواجه شده است. فیلمی به کارگردانی کارگردان خوشنام سینمای ایران«بهروز شعیبی» که توانست سیمرغ زرین بهترین فیلم از نگاه ملی (جایزه ویژه شهید حاج قاسم سلیمانی) را در چهلمین جشنواره فیلم فجر از آن خود کند.
فیلمی که در همان روزهای اول اکران، مورد تقدیر مجید مجیدی هم قرار گرفت. فیلمی آرام که برگرفته از داستانی از «مصطفی مستور» رماننویس موفق کشورمان است.
«بدون قرار قبلی» با تصاویری از لوکیشنی در کویر آغاز میشود. تصاویری که حتی برخی از آنها تا پایان داستان نیز برای بیننده کمی مبهم باقی میماند؛ مانند آسیابی که میچرخد.
داستان با مرگ یک پدر در بیابان آغاز میشود. طرح اصلی داستان شاید تا حدی تکراری باشد، اما از آن تکراریهای دوستداشتنی است. داستان دختری که پدرش را 30 سال است ندیده، هیچ شناختی از او ندارد و حالا با مرگ او باید از کشوری دیگر به وطنش ایران برگردد تا هم به وصیتنامه پدرش عمل کند و هم تکلیف ارث او را مشخص کند. در نهایت او مجبور است در ایران به مشهد سفری کوتاه داشته باشد و این، سرآغاز اتفاقاتی است که بدون کشمکش قرار است دختر را به شناختی از خود، جهان خود و جهان پدرش برساند.
یکنواخت، اما خوب!
«بدون قرار قبلی» به گونهای ساخته شده که کشمکش و درام خاصی در فیلم وجود ندارد و شاید به همین دلیل است که فیلم در جاهایی بسیار کشدار و یکنواخت به نظر میرسد.
گویا کارگردان در «بدون قرار قبلی» به دنبالِ یک سیر و سلوک است که تا حدی نیز اتفاق میافتد. البته شخصیتپردازیها تا حدی ضعیف است و آنطور که باید و شاید، با هیچ یک از شخصیتها نمیتوان ارتباط برقرار کرد، یا حداقل این ارتباط بسیار دیر برقرار میشود. حتی میتوان گفت، به اصطلاح جان مخاطب گرفته میشود تا برخی اطلاعات مهم به او داده شود.
مخاطب خیلی دیر متوجه بیماری پسر خردسال «یاسمین» میشود، خیلی دیر با شخصیت یاسمین ارتباط برقرار میکند و برعکس، ماجرا دائم کشدار میشود و این نکته، برای بیننده کسلکننده میشود. اما در نهایت ضربه نهایی داستان میتواند بیننده را راضی کند و البته آن چیزی که احتمالا باعث میشود مخاطب راضی از سالن سینما بیرون بیاید، حال خوشی است که شخصیت اصلی در پایان داستان به آن میرسد. حال خوشی که به نظر میرسد، نیاز یکایک افراد جامعه در دنیای امروز است. همین باعث میشود تا نتوانیم فیلم را ندیده بگیریم.
شاید برای کسانی که دنبال هیجان و داستانهای پر از گره باشند، «بدون قرار قبلی» فیلمی مورد پسند نباشد، اما واقعیت این است که حتی اگر همین افراد هم به تماشای فیلم بنشینند، از آن راضی خواهند بود و همان طور که گفته شد این رضایت از حال خوبِ «بازگشت به خود» است.
بازگشت به فرهنگ خودی
به راحتی میتوان گفت، یکی از برجستهترین موضوعاتی که فیلمنامهنویس در فیلمنامه «بدون قرار قبلی» و پیش از او، مصطفی مستور در داستان خود و پس از آنها، کارگردان در اجرای فیلمنامه خود به دنبال آن بوده است، به تصویر کشیدن زیباییهای فرهنگ اصیل ایرانی و یادآوری این نکته است که اگر فرهنگ اصیل خودمان را دوباره زنده کنیم، روح زندگی به کالبد روزمرگیهایمان بازخواهد گشت. این پیام را حتی در دل خانه قدیمی دخترخاله یاسمین، در دلِ خانه قدیمی پدرش در کویر اطراف مشهد و حتی در ارتباطگیری فرزند بیمار اوتیسمیاش با فرزندانی که در این خانه قدیمی زندگی میکنند، به تصویر میکشد.
روند فیلم تا حدی کند است و شاید بتوان خیلی جاهای آن را حذف کرد و بعید نیست در نسخه جدید تا حدی از یکنواخت بودن فیلم کاسته شود؛ اما در هر حال «بدون قرار قبلی» همان طور که مجید مجیدی هم در یادداشتش گفته، «بدون هرگونه انتظاری با تو سه قرار میگذارد. قرار اول مواجه شدن با کرامت والای امام رضا(ع) است، دیگری جلوهگری هنر سینما در پرداخت به قرار اول و قرار سوم نیز، تماشای تنیده شدن این دو قرار زیبا، بر روی پرده نقرهای است.»
واقعیت این است، همانطور که در طول عمرمان بارها از کرامات امامان معصوم(ع) دیده و شنیدهایم، اما هیچ وقت این مسئله برایمان تکراری و کلیشهای نمیشود، فیلم «بدون قرار قبلی» هم از آن دست فیلمهایی است که داستانش هر چند شاید تا حدی تکراری باشد، اما از آن تکرارهای دوست داشتنی و کاملا مورد نیاز جامعه است، نه جامعه ایرانی که برای کل بشر. در نهایت به جرئت میتوان گفت «بدون قرار قبلی» حال دل مخاطب سینما را خوب میکند؛ بنابراین ساخت چنین آثاری در سینمای ایران هر روز بیشتر از قبل مورد نیاز است.